چون نغمه در سراچهٔ گوشت نشسته ام


چون گوش، پرده دار خروشت نشسته ام

چون ساقهٔ دمیده به دشت ایستاده ای


چون لالهٔ شکفته به دوشت نشسته ام

گرم و شکیب سوزم و شیرین و دلنواز


آن بوسه ام که بر لب نوشتْ نشسته ام

میناست پیکر من و خونم شراب عشق


دزدانه در کمینگه هوشت نشسته ام

افسانهٔ نگفتهٔ میلی نهفته ام


در دیدگان زهد فروشت نشسته ام

فریاد بی قراریم و بندی ی سکوت


در ژرفی ی نگاه خموشت نشسته ام

تا زخمه زد به تار دلم دست عشق دوست


چون نغمه در سراچهٔ گوشت نشسته ام.